مساله یا مشکل جزء لاینفک زندگی انسان هاست. هر فرد در زندگی روزانه خود با مسائل مختلفی رو به رو می شود که عموما از دو مهارت مقابله ای استفاده می کند: هیجانی و حل مساله. مهارت مقابله ای هیجانی کوتاه مدت و موقتی بوده و به حل مساله یا مشکل کمک نمی کند. بلکه صرفا تسکین و آرام بخشی موقتی محسوب می شود که حتی می تواند در دراز مدت اثرات سوء داشته باشد. همچون مصرف الکل، سیگار، شکایت و درد دل، گریه و ... .
مهارت حل مساله نه تنها به فرد کمک می کند که مسائل را حل کند (نه صرفا تسکین دهد)، بلکه اثرات دراز مدت تری نسبت به راه حل های هیجانی دارد. برای بهبود این مهارت، می توان در ابتدا انواع و اقسام راه حل هایی را که به ذهن می رسد را به صورت بارش فکری، بر روی کاغذ آورد و یکی یکی به آنها امتیاز داد و مزایا و معایب هر کدام را سنجید. ازطرف دیگر یک مساله یا مشکل به ظاهر بزرگ را می توان به قسمت های کوچکتری تقسیم کرد و راه حل های ساده تری برای هر قسمت در نظر گرفت.
به عنوان مثال، فردی در یک رابطه عاطفی دچار مشکل شده است و تصمیم به تغییر کیفیت و بهبود آن دارد. اگر راه حل هیجانی را انتخاب کند، ممکن است ساعت ها در کنار یکی از دوستانش گریه کند و سیگار بکشد. اما مساله یا مشکل حل نشده است. چه باید کرد؟ چنین فردی می تواند در درجه اول تمام راه حل های ممکن آزمایش شده و نشده را بر روی کاغذ بیاورد و برای هر یک مزایا و معایبی را در نظر بگیرد و با توجه به مزایای نسبی هر کدام، اقدام بهحل آن کند. از طرفی می تواند این مساله را به بخش های کوچکتر تقسیم کند. به عنوان مثال، به بخش های مربوط به رفتارهای کلامی و غیر کلامی در رابطه و برای هربخش راه حل های مرتبط با آن را در نظر بگیرد. احساس تسلط بر مساله یا مشکل، در صورت تقسیم بندی آن به موارد کوچکتر، بسیار بیشتر خواهد شد.